یادداشت

درفراغ سردار دل ها

سیزدهم دی ماه، مصادف است با یکی از تلخ ترین روزهای تقویم ایرانیان، روزی که شاید کمتر ایرانی، چشمانی اشکبار و غمی بزرگ را در قلب خویش احساس نکرد. در اولین ساعات بامداد 13 دی ماه سال 1398، سپهبد حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پی حمله پهپادهای آمریکایی به فرودگاه بغداد، به شهادت رسید.

در این حمله، ابومهدی المهندس – معاون حشدالشعبی و تعدادی دیگر از یاران این دو فرمانده مقاومت نیز به شهادت رسیدند. شهید حسین پورجعفری، شهید هادی طارمی، شهید شهرود مظفری ‌نیا و شهید وحید زمانیان، شهدای همراه سپهبد سلیمانی بودند.و در نهایت ایرانی که درتاریخ کهنش، غم ها در سینه نهان کرده بود، بار دیگر عزادار شد. شاید اگر فردوسی در این ایام می زیست، شاهنامه ای دیگر در وصف رشادت های او می سرود و حافظ ریتم غزلیاتش را با عاشقانه های او با خدا تنظیم می کرد. صحبت از یک فرد نیست بلکه صحبت از حافظ یک ملت است که از نامش تار و پود امنیت این کشور بافته شده است. البته این بخش کوچکی از حضور تاثیرگذارش بود. سردار سلیمانی واقعا یک انسان عادی نبود، در میدان جنگ شجاع و دلاور بود و در میدان سیاست و دیپلماسی، یک دیپلمات مقتدر بود. آنچنان مذاکرات را در دست می گرفت و بحث ها را به درستی پیش می برد که طرف مقابل جز عجز و ناتوانی چیزی حاصلش نمی شد.

همواره پیشگام بود و پیش از آن ‌که دیپلمات‌های رسمی ما در منطقه فعال باشند، او تمام مشکلات خاورمیانه را بدرستی تحلیل می کرد. سردار سلیمانی نقش ثبات‌ ساز و تامین‌ کننده امنیت را در قالب دفاع از حاکمیت کشورها و تمامیت ارضی ‌شان در مقابل گروه‌های تروریستی ایفا می کرد. وقتی در سوریه بحران رخ داد و اتباع 80 کشور در قالب گروه‌های تروریستی با ملت و نظام سوریه جنگیدند، شهید سلیمانی در سوریه حامی نظام سوریه بود و در جهت حفظ تمامیت ارضی و جغرافیای این کشور تلاش کرد. وقتی در عراق، گروه تروریستی داعش یک‌ سوم از جغرافیای عراق را اشغال کرده بود، او در قالب دفاع از ملت و تمامیت ارضی و جغرافیای عراق نقش خود را ایفا کرد. شجاعت در وجودش نهادینه شده بود و در راه حفظ و صیانت از تمامیت ارضی کشور را از هیچ تلاشی فروگذار نبود. عشق به شهادت یکی از خصوصیات برجسته ی او بود. به طوری که وقتی گزارشی از تهدیدهای آمریکا و اسرائیل برای او آوردند، او باخط خود بر روی آن نوشت؛ انشاا… خداوند شهادت من را به دست بدترین دشمنان دین خود نصیبم کند.این پاسدارشجاع و بی ‌باک، درست در نقطه ی مقابل، قلبی رئوف و مهربان داشت و به گواه اطرافیانش با دیدن یک فرزند شهید از خود بی خود می شد. بنابراین بی‌ دلیل نیست که بسیاری از خانواده‌ها گفتند، زمانی که سردار سلیمانی شهید شد ما خانواده شهید شدیم و پدرمان را از دست دادیم. او از تعلقات دل کنده بود و حرص و آز را از خود دور کرده بود، لذا اینگونه انسان ها کمیاب اند و همچون گوهری ارزشمند، جان را به خاک می دهند تا در افلاک سیر کنند. این چنین است که وقتی از مردم و برای مردم باشی، عزیز کرده ی دلشان می شوی، مردم هستی خود را برای تشییع و عزاداری اش به خیابان ها آوردند و بعد از گذشت یک سال همواره در فراغ اش می سوزند.

حسین یحیایی- مدیر مسئول روزنامه تفاهم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا