خروج “ابراهیم”؛ مردم سالاری دینی و دیگر هیچ/ تحلیل اجتماعی فیلم “خروج” آخرین ساخته “ابراهم حاتمی کیا”
هنر، انتقال احساس زمان است و هنرمند ناقل این احساس. فرآیندی که تا فرهنگ عمومی اجتماع ادامه خواهد داشت و هنرهفتم قویترین و کاملترین مسیر برای شکلگیری این فرآیند است. هنرمند دغدغهمند با کشفالشهود خویش؛ درک و دریافتش را از رویدادها، وقایع، مشکلات، معضلات، فرصتها و تهدیدهای دنیای پیرامون با لحنی دراماتیک به وسیله جادوی شگفتانگیز پرده عریض با آحاد ملت و مخاطبین خویش در میان میگذارد و به این واسطه تهدیدها و چالشها را هشدار میدهد و حفرههای پیش روی جامعه را قاب میگیرد و بازگو میکند و در نهایت آنچه را که مسیر گذار از تهدیدها میپندارد، بازگو کرده تا در روند تأثَر جریانی جدی بر فرهنگ و زیست بوم جامعه هدف، شکلی نوین دهد به این امید که طیفها و اقشار جامعه با اصلاح معایب و ارتقاء محاسن خویش به زندگی بنشینند!
به گزارش تفاهم آنلاین، با این پیش فرض ابراهیم حاتمی کیا را میتوان فرزند زمانه خویش قلمداد کرد. او فیلمسازی است که دغدغدهها و آرمانهایش از اوهنرمندی همواره معترض ساخته است.
او هنر خود را به ارزشیها و اعتقاداتش وقف کرده و اینگونه برمیآید که در منظر او گیشههای پرازدحام، جوایز رنگارنگ فشتیوالها و تحسین منتقدان و کرسیهای صنفی و دولتی و ژستهای شبه روشنفکری محلی از اعراب ندارد.
اما در نخستین روزهای سال در شرایطی که پاندمی کرونا سینما را از سینمادوستان دریغ کرده بود، با انتشار اینترنتی فیلم “خروج” بیستمین اثر سینماییاش نقل محافل سینمایی و رسانهای نقطه نظرات مثبت و منفی بعضا شدیدالحنی است که مبتنی بر احساسات و مناسبات شخصی بوده و کمتر در فضای تحلیل و نقد فنی به کنکاش نشسته است.
از همین رو سعی میشود با تحلیل نقطه نظرات هر دو طیف منتقدان و موافقان “خروج” این آخرین دستکار “حاتمی کیا” را به گفتمان تحلیلی اجتماعی و البته عاری از حب و بغض گذارد.
برخی بر این باورند؛ فیلم خروج فریاد درد مشترک اقشار فرودست جامعه است در مقابل منتقدان، فریاد سرسپردگی حاتمی کیا به جناحی خاص را پنداشته و او را بوق طیف مخالف دولت فعلی اتیکت میزنند.
حال آنکه بیستمین اثر ابراهیم سینمای ما، “خروج” از ارزشهاست یا “خروج ” بر ضدارزشها؟
سوژه فیلم خروج شکل کاملتر و البته مشخصتری از فیلم “گیرنده” مهمترین ساخته “مهرداد غفارزاده” است.
این فیلم به سال ۱۳۹۰ و در اواخر دوران دولت موسوم به بهار توسط مرکز گسترش مستند و تجربی تولید شد. داستان گیرنده از حواشی یکی از سفرهای استانی رئیس جمهور و انبوه نامههای اعتراضی مردم به مشکلات و معضلاتشان شروع میشود.
پس از بازدید رئیس دولت و خروج هیات همراه از شهر، محموله نامههای مردمی به فرمانداری رسیده و چون قرار است رئیس جمهور در همان روز از طریق فرودگاه به تهران بازگردد نامهها باید هر چه سریعتر به دست رئیس جمهور برسد.
حاج صمد (سعید راد) راننده محلی، طی اتفاقی مأمور انجام این کار میشود. در این بین صاحب کارخانهای که منافع شخصیش را با رسیدن نامهها به دست رئیس جمهور در معرض خطر میداند سعی دارد به هر ترفندی شده مانع رسیدن مرسولات شود! خروج و گیرنده هر دو به فریاد اعتراض و مشکلات مردم و اقشار فرودست و کشاورزان میپردازند و در هر دو فاصله ی دولت و ملت نقد میشود. در گیرنده ضد قهرمان شخصی است صاحب نفوذ و تاجرمعاب اما در خروج دولت و مامورین امنیتی و انتظامی دولتی ضدقهرمان درام نام میگیرند.
قهرمان گیرنده، راننده ایست که انگیزههای شخصی اش با تکلیف او پیوند میخورد و در خروج پیرمردی کشاورز و البته با خلقیاتی خاص!
گیرنده بر له دولت و خروج بر علیه دولت حاکم است. هر دو فیلم تولید دستگاههای دولتی است.
اولی توسط یکی از نهادهای زیرمجموعه معاونت سینمایی وزارت ارشاد تولید شده و دومی توسط موسسه اوج بازوی هنری و رسانهای نزدیک به سپاه پاسداران و البته دستگاه منتقد دولت!
به طور کلی همکاری موسسه اوج با ابراهیم حاتمی کیا در تولید فیلمی که بر جریان حاکم بر دولت نقد کوبنده دارد آن هم در قاب عالمگیر سینما بسیار شائبه برانگیز است و شبهات پربیراه نیست: اینکه در فیلم خروج، حاتمی کیا از سکانس آغازین اژدهایی هفت سر، بیرحم و قلدر به نام رئیس جمهور و سربازان و نیروهای گوش به فرمان وی تصویر میکند!
هلکوپتر رئیس دولت به ناچار در مزرعه پنبه مینشیند و محصول کشاورز با خطر نابودی روبه رو میشود. مامور دولت در پاسخ به اعتراض کشاورز؛ به او میگوید: «رئیس جمهور، رئیس همه است» همین مامور در سکانس بعدی گردن کشاورز آسیبدیده را گرفته و به یکباره دچار خودافشایی میشود: «به علت نقص فنی هلی کوپتر مجبور شدیم در میان پنبهها بنشینیم، فدای سر رئیس جمهور؛ اوکی؟؟؟!»
سپس آب آلوده سد که دلیلش در فیلم طرح نمیشود به زمین کشاورزان جاری شده و این اژدهای خبیث تا پایان فیلم لحظه به لحظه مستبدتر میشود. فرآیندی که هزینه آن از جیب مردم پرداخت شده تا از دولت منتخب مردم طاغوت بسازد.
جالب اینجاست که تولیدکننده از بیتالمال ارتزاق میکند و منتصب نهادی نظامی است و از جیب ملت منتحب ملت را میکوبد.
آیا پروژهای مخرب در پس اثر نهفته است؟ آیا حاتمی کیا خود وجهالمصالحه بازیهای سیاسی ساخته؟ آیا هنر خود را در برابر افزایش صفرهای
موجودی بانکی خویش فروخته است؟ و هزاران شائبه ی دیگر؛ اما سابقه و کارنامه حاتمی کیا نشان میدهد چنین برچسبهایی به او وصله ی ناجور است و نچسب!
حاتمی کیا در ادوار مختلف و برهههای متعدد تاریخی هر جا بر حسب تکلیف و دغدغه و در برابر هر مقامی خاموش نمانده؛ همانطور که سالیان گذشته “موج مرده” او به شدت با بنیاد روایت سرشاخ شد در جشنواره فجر وقت اکران نشد و در نشست خبری گفت: «دیگرفیلم جنگی نمیسازم، سنگینی پوتینهای نظامی را روی صورتم احساس میکنم ».
سپس فیلم “دعوت” او اثر پیرامون سقط جنین با ریزش مخاطبین قشری او مواجه شد و بازهم در اکران با مشکلات فراوان مواجه شد!
“به رنگ ارغوان” دیگر ساخته ی او عاشقانهای سیاسی بود که پس از ۷سال مجوز اکران گرفت! حاتمی کیا در “ارتفاع پست” جریانهای اشرافی گری در نهاد حکومت را نقد میکند که قهرمان آن خانواده ای از جنگزدههای خرمشهر که از سر فقر و اجبار و استیصال به هواپیما ربایی روی آورده است. فیلم “گزارش یک جشن” او همچنان در محاق است و …! نتیجه اینکه آثار حاتمی کیا همواره مانیفستی شدیداللحن و فریاد اعتراض است به وضع موجود.
موضوع فیلمهایش دغدغههای اوست و شرایط تولید اثرش را تکلیف او تعیین میکند.
نتیجه اینکه ابراهیم سینمای ما سیاسی کاری، رانت و رقم بالای قرارداد را برنمیتابد و تکلیف او که آموزه مکتب آوینی ست مشق میشود. نهاد و مقام در برابرش رنگ ندارند و بیپرده کژیها را نقد میکند.
با این وجود به نظر میرسد حاتمی کیا در ساخت آخرین اثر سینماییاش دچار اشتباه محاسباتی شده. همکاری او با موسسه اوج در ساخت فیلم خروج حفره ی ماجراست. تردیدی نیست که سرمایهگذار فراجناحی ویا بخش خصوصی از او قهرمانی ملی ساخته و پرداخته میکرد و البته گیشهای شلوغ!
اشتباه دیگر حاتمی کیا در به تصویر کشیدن انتگونیستی است که به نهاد جمهوریت در نظام باز میگردد! آیا چنین دولت مستبد و زورگویی که هیچ حرف حسابی را برنمیتابد و همه هم و غمش سرکوب معترضان است در ساختار حکومت اسلامی جای دارد؟ آیا چنین فیلمی گیریم منطبق به واقعیت؛ خود تیشهای بر ریشه درخت چهل ساله نظام نیست؟
حاتمی کیا در پایان فیلم با چند تصویر و عکس مستند مدعی میشود داستان فیلم از رویدادی واقعی حکایت میکند. اما به واقع چند درصد از ماجرا منطبق با واقعیت است؟ البته هنرمند در بیان رویدادها و وقایع تاریخی حق دخل و تصرف دارد، اما وقتی ادعای واقعی بودن داستان را عنوان میکند وفاداری به حقیقت اصل انکارناپذیری خواهد بود!
از طرف دیگر حاتمی کیا به لحاظ مردم شناسی و جامعه شناسی بازهم اشتباهی محاسباتی داشته! گروه کشاورزان معترض که نماینده مردم و قشر آسیبپذیر جامعه میباشند تشکیل شده از جوانانی که خشم خود را کنترلی ندارند و تا سرحد قتل پیش میروند، جاسوس و نفوذی
دولتی در بین کشاورزان (جهانگیر الماسی)، شخصیتی که آتش تقیپور رل آن را بازی میکند و اساسا با قهرمان اصلی در زاویه است و از هیچ تهمت و افترایی دریغ نمی کند، روحانی سادلوحی که امامت جماعت نمازگزار تنها چیزی است که از روحانیتش باقی مانده و البته مردمی نابه کار در رفت و آمد.
مردمی که در راه اعتراض همدلی که نه تمسخر میکنند و به سیاهی شب جاده را چنان عرصه تاخت میبینند که به بیرحمانهترین شکل ممکن تراکتور را به ورطه سقوط میکشاند. به نظر با جامعه ای بیمار روبه رو هستیم و چنین مردمی چنین دولت منتخبی خواهد داشت.
آیا تصویری که حاتمی کیا در خروج از ملت ایران ترسیم میکند تصویر درستی است؟ آیا کسی جز حاتمی کیا میتوانست چنین فیلمی ساخته و مجوز انتشار بگیرد؟ و همچنان هزاران سوال دیگر…
آنچه مسلم است “حاج کاظم” آژانس شیشهای در گذرگاه تاریخ دچار فرسایش شده، مشکلات چنان بر او چیره گشته که لجاجت و یک دندگی از این قهرمان دوست داشتنی، پیرمردی ساخته به نام “رحمت”که هیچ وعدهای را بر نمیتابد.
به طور کلی و فارغ از مباحث فنی و تکنیکی، حال محتوایی فیلم خراب است و پنداری خواستگاه این آشفته حالی، دنیای پر هیاهوی ذهن فیلمساز است و حالا مشق سینما شده! و سخن آخر اینکه ابراهیم، ابراهیم است و بت شکن!
اینکه در کشور ما هنرمند اینچنین آشکارا عالیترین مقام اجرایی کشور را به میز نقد و اعتراض بکشاند، گواهی است بر این واژه شریف: مردمسالاری دینی و دیگر هیچ!
“محمد دانشور- روزنامه نگار”