یادداشت

ویترین شیشه‌ای زندگی ما

محمد حسن لطفی

 

در عصر حاضر، مفهوم ناشناس بودن، آن آرزوی دیرینهٔ بشری برای گم شدن در جمع و داشتن حریمی خصوصی دور از چشم ناظران، در حال تبدیل شدن به افسانه‌ای مدرن است. ما در اقیانوسی از داده شناوریم، جایی که هر کلیک، هر جستجو، هر خرید و هر حرکت در فضای مجازی، ردپایی دیجیتال از خود به جای می‌گذارد؛ ردپایی که هوش مصنوعی با چشمان همیشه بیدارش آن را جمع‌آوری، تحلیل و در قالبی از هویت دیجیتال ما می‌ریزد. این هویت، که لزوماً با “خود” واقعی ما یکسان نیست، به تدریج به کارت شناسایی جدیدی در جامعه تبدیل می‌شود، کارتی که دسترسی ما به فرصت‌ها، خدمات و حتی حقوق اجتماعی را تعیین می‌کند. بنابراین، پرسش بنیادین این است: آیا در این جهان به هم پیوسته، جایی برای “حق ناشناس بودن” باقی مانده است؟ و اگر این حق از دست برود، چه بر سر استقلال، امنیت و آزادی انتخاب ما به عنوان اعضای جامعه خواهد آمد؟

پاسخ به پرسش اول به شکلی فزاینده منفی به نظر می‌رسد. ساختار اساسی اینترنت مدرن و مدل اقتصادی حاکم بر آن، بر گردآوری داده و شخصی‌سازی بی‌حد استوار شده است. هوش مصنوعی، موتور محرکه این سامانه است، موتوری که با خوراک دادن از داده‌های عظیم، الگوهای رفتاری ما را استخراج و آیندهٔ تصمیماتمان را پیش‌بینی می‌کند. وقتی در شبکه‌های اجتماعی پست می‌گذاریم، وقتی با دستیار صوتی خود صحبت می‌کنیم، یا حتی وقتی با نقشه‌های دیجیتال مسیریابی می‌کنیم، در حال تغذیه این موجودیت هوشمند هستیم. ناشناس ماندن در چنین زیست‌بومی، مانند تلاش برای خشک ماندن در دل اقیانوس است. حتی زمانی که فکر می‌کنیم ناشناس هستیم برای نمونه با استفاده از یک نام کاربری ساختگی الگوریتم‌ها از طریق ترکیب رفتارهای آنلاین، موقعیت مکانی، سبک نوشتار و علایق ما، می‌توانند به آسانی هویت واقعی ما را بازسازی کنند. این “ناشناسی فریبنده”، ما را در دام امنیت دروغین می‌اندازد. ما گمان می‌بریم در خلوت خود هستیم، در حالی که در واقع در ویترینی شیشه‌ای زندگی می‌کنیم که هر حرکت ما توسط نهادها و شرکت‌هایی ثبت و تحلیل می‌شود که اهداف و انگیزه‌های آنها لزوماً با سود فردی ما همسو نیست. این از دست دادن حریم خصوصی، تنها یک ناراحتی کوچک نیست؛ بلکه تهدیدی است برای خودگردانی فردی. وقتی فرد بداند که تحت نظارت همیشگی است، به تدریج از انجام رفتارها، جستجوها یا بیان عقایدی که ممکن است غیرمعمول، جنجال‌برانگیز یا تنها متفاوت باشد، خودداری می‌کند.

تأثیر این پدیده بر حقوق اجتماعی ما ژرف و چندلایه است. هویت دیجیتال که توسط هوش مصنوعی ساخته و پرداخته می‌شود، به تدریج به “کارت شناسایی دوم” ما تبدیل می‌شود، کارتی که شاید بسیار توانمندتر از کارت ملی باشد. سامانه‌های هوش مصنوعی که برای غربالگری متقاضیان کار، سنجش اعتبار بانکی، تعیین حق بیمه و حتی پیش‌بینی ارتکاب جرم به کار می‌روند، بر پایهٔ این هویت دیجیتال عمل می‌کنند. دشواری کار اینجاست که این هویت می‌تواند ناقص، یک‌سو یا اساساً ناعادلانه باشد. یک نمونهٔ ساده، اگر الگوریتمی بر پایهٔ تاریخچهٔ جستجوهای شما برداشت کند که شما روحیه‌ای پریشان یا خطرگریز دارید، شاید به گونه‌ای نادیدنی از فهرست نامزدهای یک جایگاه مدیریتی حذف شوید، حتی اگر هرگز این ویژگی در گفت‌وگوهای رو در روی شما پدیدار نشده باشد.

ویترین شیشه‌ای زندگی ما
ویترین شیشه‌ای زندگی ما

یا اگر شبکهٔ اجتماعی شما بیشتر شامل افراد با گرایش‌های سیاسی ویژه‌ای باشد، شاید الگوریتم‌های پیشنهاد شغل، فرصت‌های کاری در سازمان‌های با گرایش مخالف را از شما پنهان کنند. این “دسته‌بندی الگوریتمی” جامعه را به حباب‌های یکسان و نفوذناپذیر تقسیم می‌کند و تحرک اجتماعی و گوناگونی فکری را محدود می‌سازد. در سطحی کلان‌تر، این روند می‌تواند به پدید آمدن یک “شهروندی دوطبقه” بینجامد. افرادی که هویت دیجیتال “بهتری” (از نگاه سامانه) دارند یعنی داده‌های آنان نشان‌دهندهٔ پایداری مالی، رفتارهای پیش‌بین‌پذیر و علایق همخوان با هنجارها است از دسترسی بهتری به وام‌ها، کارهای بهتر و خدمات سفارشی شده برخوردار می‌شوند. در برابر، کسانی که در حاشیه هستند افراد با درآمد کم، گروه‌های اقلیت، یا کسانی که سبک زندگی نامتعارفی دارند شاید از سوی این سامانه‌ها نادیده گرفته شده یا حتی مورد تبعیض قرار گیرند، بی‌آنکه حتی بدانند چرا یا چگونه. این “تبعیض الگوریتمی” می‌تواند نابرابری‌های موجود را تشدید و در همان حال کاملاً ناپیدا کند، زیرا در پشت پیچیدگی ریاضی مدل‌های هوش مصنوعی پنهان شده است.

ما به عنوان یک جامعه باید دربارهٔ این پرسش اساسی به توافق برسیم، آیا می‌خواهیم در دنیایی زندگی کنیم که در آن هر فرد با یک همزاد دیجیتال تعریف می‌شود، همزادی که شاید هرگز کاملاً ما را نمایندگی نکند اما سرنوشت ما را رقم بزند؟ یا اینکه ما مصمم هستیم که کنترل هویت خود را هم فیزیکی و هم دیجیتال در دستان خود نگه داریم و فضایی برای ناشناس بودن، برای بودن بدون برچسب و برای حق تغییر و رشد بدون نظارت همیشگی قائل شویم؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا