
وقتی در باره توسعه اقتصادی و کارآفرینی صحبت میکنیم، ذهن بسیاری از ما ناخودآگاه به سمت شهرهای بزرگ، شرکتهای فناورانه و کارگاههای صنعتی میرود؛ جایی که آهن و بتن، آمارهای کلان و معاملههای بزرگ در صدر قرار دارند. اما واقعیت این است که بخش بزرگی از ظرفیت اقتصاد ملی در جایی نهفته است که کمتر دیده و شنیده شده؛ در روستاها و میان عشایر ایران، مردمانی که سبک زندگیشان با ریتم طبیعت هماهنگ است، دانش بومی چندصدساله در دست دارند و پیوندی عمیق با زمین و دام ایجاد کردهاند، میتوانند نقشی مهمتر از آنچه امروز در آمارها دیده میشود، در آینده اقتصاد کشور ایفا کنند.
عشایر ایران، با وجود جمعیتی حدود دو درصد، سهمی چشمگیر در تولید گوشت، لبنیات، صنایعدستی و حتی حفظ مراتع دارند. زنجیره زندگی آنها بر پایه کوچ فصلی، چرای طبیعی دام و تولید محصولاتی شکل گرفته که از سلامت و اصالت برخوردارند. روستاییان نیز که نزدیک به یکسوم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، ستون اصلی بسیاری از بخشهای اقتصادی به شمار میآیند؛ از کشاورزی و باغداری تا دامداری و صنایع روستایی. بیاغراق، بیش از ۹۰ درصد محصولات زراعی و باغی مهم ایران از گندم و زعفران گرفته تا پسته و خرما در زمینهای روستایی تولید میشود. این فعالیتها شاید در نگاه اول پراکنده و کوچک به نظر برسند، اما زمانی که با شبکهسازی، همافزایی و ایجاد زنجیره ارزش همراه شوند، میتوانند به موتور محرک توسعه ملی تبدیل شوند.
روستاها و مناطق عشایری نهتنها منبع تولید هستند، بلکه ذخیرهای از تنوع زیستی، آبوهوای بکر و فرهنگی دارند که تولید را بر اساس نیاز واقعی بنا کرده است. دام عشایر در مراتع طبیعی رشد میکند، بدون وابستگی به خوراک صنعتی و محصولی سالم و متفاوت فراهم میآورد که بازارهای داخلی و حتی خارجی برای آن ارزش ویژه ای قائلاند. کشاورزی ارگانیک روستایی، اگر با فرآوری، بستهبندی و برندسازی همراه شود، شانس بالایی برای حضور در بازارهای صادراتی و ارزآوری غیرنفتی دارد. مزیت این بخش آن است که برخلاف برخی صنایع شهری، کیفیت و اصالت محصولات با گذر زمان فرسوده نمیشود، بلکه با حمایت مناسب، پایدار و حتی تقویت میشود.
دهه گذشته مثالهای روشن از موفقیتهای کارآفرینی در این مناطق به همراه داشته است. تعاونیهای دامداران در استانهای کهگیلویه و بویراحمد، با ایجاد برند محلی و عرضه مستقیم گوشت، توانستهاند فروش خود را دو برابر کنند. زنان روستایی در کردستان، با آموزشهای کوتاهمدت، صنایعدستیشان را به پلتفرمهای فروش آنلاین رسانده و مشتریانی تا اروپا پیدا کردهاند. حتی در سیستان و بلوچستان، جوانانی با راهاندازی کارگاههای کوچک فرآوری خرما، محصول خود را از انبار محلی به قفسههای فروشگاههای بزرگ داخلی رساندهاند. این نمونهها یادآور میشوند که توسعه اقتصادی همیشه به بودجههای چندصد میلیاردی نیاز ندارد؛ گاهی یک وام خرد، یک دوره آموزشی یا حتی دسترسی به بازار مناسب، نقطه آغاز تغییرات چشمگیر در زندگی یک خانواده یا یک روستا است.
با همه این مشکلات و موانع، واقعیتی غیرقابل انکار است. نبود جادههای استاندارد، ضعف سیستم حملونقل و ذخیرهسازی، فقدان اینترنت پرسرعت، کمبود سرمایهگذاری در واحدهای فرآوری و عدم دسترسی مستقیم به بازار، باعث شده بخش بزرگی از این ظرفیتها بلااستفاده یا کمبازده باقی بماند. حتی در برخی مناطق، مهاجرت بیرویه به شهرها باعث شده نیروی انسانی جوان و خلاق روستا کاهش یابد و ظرفیت تولید به تبع آن افت کند.
اگر نگاه سیاستگذاران به توسعه روستایی و عشایری از یک «بخش حمایتی» به یک «سرمایهگذاری راهبردی» تغییر کند، نتیجه متفاوتی حاصل خواهد شد. ایجاد مراکز کوچک فرآوری نزدیک به مناطق تولید، گسترش جادههای روستایی، اتصال کامل به اینترنت پرسرعت، آموزش بازاریابی و بستهبندی، همه اقداماتی است که هم کیفیت زندگی این جوامع را بالا میبرد و هم به بهرهوری اقتصادی کشور کمک میکند. تجربه کشورهایی مانند ترکیه و نیوزیلند نشان داده که ادغام تولید محلی در زنجیرههای جهانی، میتواند روستا را از مصرفکننده به تولیدکننده پایدار و رقابتپذیر تبدیل کند.

فرهنگ تولید در میان عشایر و روستاییان، فرهنگ احترام به زمین و آب است. این نگاه مبتنی بر پایداری، الگویی مناسب برای گذار به اقتصاد سبز و حفاظت از محیطزیست در سطح ملی به شمار میآید. پیوند دانش بومی این جوامع با فناوریهای نوین، از کشاورزی هوشمند تا بازاریابی دیجیتال، میتواند محصول ایرانی را با کیفیتی بیرقیب به بازارهای جهانی برساند.
سرمایه واقعی ایران فقط در نفت، پتروشیمی یا صنایع بزرگ خلاصه نمیشود؛ بلکه در روستاهایی که صبحشان با تلاش آغاز می کنند و در ایلهایی که مسیر کوچشان را نسلها حفظ کردهاند، ثروتی نهفته است که با نگاه کارآفرینانه، دانش نو و حمایت پایدار میتواند به یکی از ستونهای اصلی توسعه کشور در دهههای آینده تبدیل شود.