یادداشت احمد بابایی در واکنش به جشنواره شعر فجر/ این چیزها معلول یک سرطان اعتقادی به نام نفاق است
وفاداران انقلاب اگر چشمشان فقط و فقط به آن شاعرهی برگزیده و این رأی خندهدار جشنواره باشد، دوباره سرشان کلاه میرود. این چیزها معلول یک سرطان اعتقادی است: «نفاق»…
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هیأت داوران بخش ویژه چهاردهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر، اسامی پنج شاعر برگزیده این جشنواره را اعلام کرد. نکته قابل توجه این اعلام این است که شاعر جوانی که بهطور علنی مخالفت خود را با جمهوری اسلامی فریاد میزند نیز، جزو برگزیدههای این دوره از جشنواره شعر فجر بود! که البته بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، پس از انتقاد گسترده رسانهها به انتخاب سارا متقی، به عنوان یکی از شاعران برگزیده بخش ویژه، اعلام کرد: بخش ویژه شعر جوان جشنواره شعر فجر در فرصتی دیگر برگزار میشود.
احمد بابایی در واکنش به این اتفاقات و نحوه مدیریت جشنواره یادداشتی را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داد که در ادامه میخوانید:
باور کنیم خواسته و ناخواسته در «نبرد ارادهها» هستیم! شما بگو «جنگ نرم» یا حتی «شبیخون فرهنگی» یا «جنگ جهانی سبکهای زندگی» «رد و قبول» ما هم از ماهیت این نزاع جهانی کم نمیکند.
هنر و ادبیات و فرهنگ نمیتواند بیطرف باشد؛ بیطرفی که هیچ، اصولاً اینها یک طرف ماجرا هستند کسانی که در این چالشها عاقبتطلبی پیشه میکنند غالباً منافقانه سعی در بهرهبرداری کامل از همهی سفرهها دارند و قصهی ما هم دقیقاً از مواجهه با این زمرهی دورو آغاز میشود.
هنوز چهلمین روز شهادت مظلومانهی قهرمان بینالمللی ما نگذشته و من تصور میکنم به حکم «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُم» پروندهی ما و جامعهی ما مثل نوزاد تازه به دنیا آمده، پاک پاک شده و انگار هر اتفاقی که در این چند روزپس از شهادت میافتد اولین بار است که رخ میدهد!
مثلا آقای پرزیدنت و تیم رسانهای او (انگار نه انگار، پتک خبرهای انقلاب و مقاومت، طبل حیثیت کدخدایان جاهلیت را پاره پاره کرده) مشغول همان حاشیهسازیهای قبلی و سرگرم «ظریفکاریها و لبخندهای التماسی» هستند و چقدر مضحک!
یا مثلاً، آقای دیپلمات، راهکارهای شروع مذاکرهای جدید را پیشنهاد میکند و چقدر بد!
و یا مثلاً، آقای مصوبات 20 دقیقهای(!) جانانه از عملکرد مجلسی دفاع میکند که 10ها عضو آن به حکم قانون، فاقد صلاحیت نمایندگی تشخیص داده شدهاند و چقدر هولآور!
و یا سلبریتیهای بیسواد که خودِ خود مردم را به هیچ هم حساب نمیکنند شدهاند کاسبان مصیبتهای مردم و چقدر زشت!
و این وسط عدهای تهوعآور هم مشغول تحریمند! تحریم جشنوارههای فجر – و این آخری، چقدر خوب!!
طبیعتاً در این های و هوی رسانهای، نبایست انتظار داشت شاعرهای زاویهدار با ماهیت انقلاب و مذهب، از قافله تحریم جشنوارههای فجر عقب بماند، ولی از قضا «سارا متقی» جشنواره شعر فجر را تحریم نکرده و قصه آنجا جذابتر میشود که این شاعره ناشناس در فهرست نامزدهای دریافت جایزه است. راستش نه این بانوی شاعره را میشناسم و نه تا به حال، شعری از او خواندهام (پس طبیعتا مجاز و محق به نقد نظر داوران محترم نیستم.) به رغم نظر بسیاری از وفادارن انقلاب، شخصاً مشکلی هم با این ندارم که در یک جشنواره حرفهای شعر (که به اشتباه، نامش را «فجر» گذاشتهاند و ظاهراً قرار بوده یک کنگره حکومتی محسوب شود) یک فرد دگراندیش جایزه بگیرد خب میتوانم مدعی باشم این انتخاب هیئت داوران محترم، نشانه خوبی است از سعهی صدر دستگاههای دولتی! (مثلا…!)
اما یک جای کار میلنگد (اشتباهم را ببخشید) یک جای کار، نه! تقریباً هر تپهای را نگاه میکنیم حاصل لنگیدنهای چندشآور و متعفن این «اجامر فرهنگی» را میبینیم!
بله؛ از یک طرف، سعهی صدر(!) دولتیها شامل «جهان آرا» و «پایش» و فلان منتقد و بهمان معترض میشود و از یک طرف، «سارا متقی» «بانوی شاعرهای که نمیشناسمش) برگزیده جشنوارهای است که اصولاً قرار بوده «حاکمیتی» باشد و…
واقعاً به نظرتان چه اتفاقی افتاده!؟
این شاعره دگراندیش، از ضدیت با نظام سیاسی و از مخالفت استهزاء اندیشه مذهبی دست کشیده!؟
واقعاً چه شده که این شخص وقیح به جای تحریم جشنواره شعر فجر، با یک دستش مشغول خراشیدن چهرهی «دختر با افتخار و محجوب مقاومت» است و با یک دست، برای جایزههای حکومتی جمهوری اسلامی ایران، حساب باز میکند!؟
نکند ما خوابیم و بیخبریم و بودجهی جشنواره را از خزانهی سعودی میگیرند!؟ یا نه! هیچکدام! ملاکهای مدیریت و مهندسی فرهنگی تغییر کرده!؟)
ببینید! اگر اعتراضی به این اتفاق دارید بدانید و آگاه باشید داوران این جشنواره، برای فرار از مسئولیت اشتباه خود در انتخاب این فرد هتاک، حتماً دلایل خودشان را دارند. (شک نکنید که برای توجیه این گزینش و این رأی، قطعاً دلایل بسیار متقن و شواهد محکمه پسندی(!) در آستین این بزرگوار هست… محکمه!؟ کدام محکمه!؟ وای اگر از پس امروز بود فردایی. من تصور نمیکنم این داوران محترم تا حال، جایی خوابیده باشند که زیرشان… بگذریم!)
اصولاً به حکم خوشبینی و نگاه (مثلا!) حرفهای، همین جا حکم به برائت داوران از قصور احتمالی میدهیم و هی با خودمان تکرار میکنیم که این شاعرهی جامعالأطراف، شایسته چنین و صد چنین اکرام و اعزازی هست و حتماً لیاقتش را داشته و قص علیهذا! قبول، داوران را تبرئه کردیم!
(به عنوان کسی که سالهاست با شعر مأنوسم و به قول احمد عزیزی «از کوپن فروشهای خیابان شعرم» خدا را گواه میگیرم که تا به حال در هیچ جشنوارهای برای رقابت شرکت نکردهام. فقط و فقط به این دلیل که نوشتههای خود را آنقدر ارجمند نمیدانم که حتی در معرض رقابت قرار بگیرد… خواستم عرض کنم که در این درد دل، دلیلی بر حسادت وجود ندارد!)
با دبیر محترم هم که حرفی نداریم؛ و تو چه میدانی که این «حرفی نداریم» چقدر حرف هست! (هر چند سابقه چالش ذهنی شدید یک سویهای با این فرد دارم و… که جای طرحش اینجا نیست. طرح آن سابقه ذهنی در این نقطه، میتواند نشانهای از کینهورزی نسبت به او در خود داشته باشد و خب، عقل حکم میکند که حرف نداشته باشیم!) دبیر محترم حتماً کارمند منظم و منضبط و کاربلدی است که … بگذریم!
اصلاً با خود جشنواره شعر فجر هم کاری ندارم! حتی به انواع مختلف واکنشهای شاعران انقلابی و منتقدین با انصاف و وفاداران حاکمیت هم کاری ندارم… (با اینکه حرف بسیار است.)
به نظرم این شاعره (که انصافا از قدرت شاعرانگیاش بیخبرم) با همین نمایشهای مجازی و فروبستگیهای جاهلانهی سیاسی و نظرات اعتقادی شاذ و مضحک، از بسیاری از «دو دوزه بازهای منافق بوقلمون صفت و چندشآور» مردتر است!
اصلا تمام مشکل ذهنی من به همین طایفهی «دو دوزه بازهای منافق بوقلمون صفت و چندش آور» است: «آفتاب پرستهای هزار چهره»… افرادی که در محیطهای هنری و ادبی، گاهی از توبره «دین» میخورند و گاهی از آبشخور «کفر» مینوشند… شاعران و هنرمندانی که گاه در این جبهه هستند و گاه در آن جبهه… گاه سکه از معاویه میگیرند و گاه از علی، کرسی امارت میطلبند و… گاه ریش به ریش رسانهی ملی و بودجه نفتی میمالند و گاه به ریش مدیران خودبین و پخمههای شل و ول سیاستورزی میخندند! رندانی که پنهان و آشکارشان فاصلهای از دوزخ تا فردوس دارد بله! همینها که در هر خیابان و کوچهی فرهنگی و ادبی و هنری، دکهای و مغازهای بنا کردهاند و غالباً دستشان در جیب ملت است… آن شاعره، هر چه هست (خوب و بد) خودش است و بس! وای از دست این اراذل مفتخور عافیتطلب…
این جشنوارهها (که بعد از بودجه حکومتی، کلمه «فجر»، تنها ارتباط ظاهری آن با نظام است! و کاش نبود!) ذاتاً قابلیت تبدیل شدن به «ملاک ارجمندی» را ندارند!
یعنی چه؟
دستگاههای برگزارکننده امثال این جشنواره، به زور سکه و جایزه و تبلیغات دولتی، شاید بعضی از شاعران را متمایل به شرکت کنند (که من به آن شاعرها برای شرکت در رقابت و میل به کسب جایزه، ایراد نمیگیرم و به آنها حق میدهم) اما حقیقت آن است که تا «نفاق پنهان» و «عافیتطلبی اشرافی» غیرانقلابیهای در باطن ضدانقلاب، گردنههای بیتالمال را در اختیار گرفته، هیچگاه، هیچگاه این جشنوارهها جایگاه «برند ادبی» نخواهند داشت و هرگز «ملاک ارجمندی» نخواهند بود.
اصولاً هندسهی ذهنی این مُخنثهای لبخند برلب و شارلاتان، تمام فرهنگ و ادبیات ما را به سمت «خنثی و عقیم بودن» سوق میدهد.
وفاداران انقلاب اگر چشمشان فقط و فقط به آن شاعرهی برگزیده و این رای خندهدار جشنواره باشد، دوباره سرشان کلاه میرود. این چیزها معلول یک سرطان اعتقادی است: «نفاق»…
من در این موضوعات پیش آمده، آن شاعره و این هیئت داوران را سرزنش نمیکنیم! (حتی حذف این جایزه از جشنواره را کار بسیار ناشیانه و – با عرض معذرت – احمقانهای میدانم!) آن بانوی برگزیده و این دوستان داور، کار خودشان را کردهاند…
لطفاً به این فکر کنید که چه اتفاقی افتاده که نمونه برگزیده از نظر ملاکهای مدیریت فرهنگی کشور، نه تنها انقلابی و پیشرو و مردمی نیست بلکه به شدت بیکلاس و ارتجاعی و توخالی است!!؟
باور کنید «ابتذال و هرج و مرج فرهنگی»، نشانهی آشکار و شاخص «ابتذال و هرج و مرج مدیریت فرهنگی» است از نظر این مدیران و این جنس مدیریت، حکم غیرتمندانهی حضرت امام(ره) درباره فردی که یک روز در رادیو دچار قیاس ابلهانهی «اوشین» و «مادرت سادات» شده بود یک حکم غیرلازم و غیرقابل اجرا و تندروانه است! البته که طبیعی است که عمل نکردن به چنین احکامی، شاعرهی برگزیده جشنواره فجر را در فضای مجازی به هذیانگویی درباره حضرت زهرا (س) کشانده است.
این جنس مدیریت، وقتی در فرهنگ وارد میشود، فرهنگ را متلاشی میکند؛ وقتی در اقتصاد وارد میشود اقتصاد را “ارباً ارباً” میکند و در سیاست خارجی هم آن میشود که «تقریبا هیچ»! بله، مشکل، اساسی است!
باید به فکر بود. وفاداران انقلاب (به اخلاص و یقین) باید تمام زندگی خود را فیالحال (امروزه) خرج مبارزه با «جهل» کنند. «جهل»، پایه همهی «ظلم»هاست. «ظلم»، تاریکی رسانهای میآورد و تاریکی رسانهای، «نفاقپرور» است. «نفاق» بر «جهل» مردم سوار است و این چرخه، ادامه مییابد.
بله! رها کنیم این بازی بیمزه و به درد نخور را…!
این تپههایی که مشمول گلکاری اجامر فرهنگی است بستر تولید مثل «جهل» و «نفاق» و «ظلم» است و (متأسفانه) سرگرم شدن وفاداران انقلاب و غیرتمندان دین به این حرفهای دم دستی و مثلاً به موضوع برگزیده شدن آن شاعرهی جامعالأطراف(!) و رأی خندهدار آن هیئت داوران و مشغول شدن به آن دبیر چه عرض کنم(!) و آن جشنوارهی غیرحرفهای، اصولاً «سر بیصاحب» تراشیدن است. عالمی دیگر باید ساخت وز نو آدمی…