یادداشت

تئاتر مستقل، غریو معترضی که لالایی شد

تئاتر مستقل، چیزی شبیه وهن و رویاست، رویایی که به خواب عاشقان هنر نمایش نمود می کند.

محمد دانشور-روزنامه نگارتفاهم آنلاین_ تئاتر مستقل عنوان تماشاخانه‌ای هم در خیابان رازی تهران بود که کرونا تخته اش کرد. نمود بیرونی و عینی آن شاید به بچه‌ای سرراهی مانند است، چیزی شبیه شترگاوپلنگ!

کاش نداشتیم و گاهی ناکوک نواختن بدتر از ننواختن است.

در یک دهه گذشته سیاست‌گذاران فرهنگی کشور برآن شدند که خصوصی سازی کنند، پس این شد. واگذاری کردند، برون‌سپاری شد، کاربری‌ها تغییر کرد، برخی متملکین و متمولین آمدند. واگذار کردند و مجوز دادند و ما صاحب تئاتر خصوصی شدیم.

گرچه سالن ها و تماشاخانه های خصوصی رونق آورد و چرخه اقتصاد هنر تئاتر را به چرخه درآورد، اما برای که و برای چه؟

آیا تئاتر مستقل رونق گرفت؟

آیا تماشاخانه های خصوصی کیفیت تئاتر کشور را ارتقا بخشیدد؟

پاسخ را خود میدانید! ما فقط سالن افزایش دادیم و در واقع بنگاه اقتصادی دایر کردیم آنهم به نفع قوم الظالمین اهل هنر، نه هنرمند!

حالا دیگر هر که استطاعت مالی و اقتصادی داشت با هر میزان دانش و تجربه هنری رویدادهایی را در این مستقلگاه‌ها عرضه می‌کرد. باز هم بنگاه داران سود می‌جویند و سرمایه‌داران هنرمند می‌شدند آنهم یک شبه!

خب شورای نظارت و ارزشیابی هم تنها ممیزی دارند که مباد فلان کنند و بهمان!
کیفیت محلی از اعراب نیست.

فعالین، دانش آموختگان و سینه‌سوخته‌های واقعی هنر نمایش همچنان اندر خم یک کوچه اند!

اما این خصوصی سازی بدون در نظرگرفتن اهلیت، استقلالی همراه داشت. هنرمندان مستقل توانستند مستقل فعالیت کنند؟ تئاتر مستقل آمد؟

پاسخ به روشنی منفی است. تئاتر مستقل رانت برنمی تابد، توصیه نمیگیرد، تخصصی است که قشر سرمایه دار بی دانش و تجربه عاری از آن است.

مردمی است چرا که از مردم است و زبان حال او! چراغ را در نقاط تاریک جامعه می اندازد، تهدید ها را فریاد می زند، محاسن را ارتقا میبخشد، جریان می سازد، فرهنگ عمومی را افزایش می دهد، اموزش می دهد و….

اما این شترگاوپلنگی که در کشور ما تئانر مستقل نام گرفته، خنثی است و به واژه منحصر است. کارکرد ندارد و تزئینی است. خود بار است و باری از پلشتی جامعه نمی‌کاهد.

تئاتر مستقل اعتراض است فریاد اعتراضی که گوش دنیا را میبرد نه این لالایی که خواب مسئولین را سنگین تر می کند.

پاندمی بی حسی سالیان دراز است که جامعه تئاتر را در باتلاق سیاست های فشل فرو برده و اکنون پاندمی در جهان از این جامعه ی مهجور و جزیره دور افتاده به جهان شده.

روزگاریست شبیه آنچه “بامداد شاعر” می گوید:

((نه امیدی ــ چه امیدی؟ به‌خدا حیفِ امید!
نه چراغی ــ چه چراغی؟ چیزِ خوبی می‌شه دید؟
نه سلامی ــ چه سلامی؟ همه خون‌تشنه‌ی هم! ـ
نه نشاطی ــ چه نشاطی؟ مگه راهش می‌ده غم؟ ))

محمد دانشور
روزنامه نگار و فعال رسانه‌ای

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا