آیا چین یک تهدید واقعی برای قدرت آمریکاست؟
نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم که بر اساس ترویج همکاری اقتصادی و پرهیز از جنگ بنا شده بود، ممکن است قادر به جلوگیری از فشار چالش های فزاینده چین از درون نباشد اما احتمال بروز یک جنگ بین غرب و چین هنوز دور است.
به گزارش تفاهم آنلاین، پرزیدنت جو بایدن تاکنون همان سیاست سختگیرانه سلف خود را در قبال چین ادامه داد که هدف آن کاستن از قدرت بین المللی این کشور هم از جهت اقتصادی و هم سیاسی است. فارس در این باره می نویسد: در آمریکا و اروپا عده زیادی چین را ستاره ای در حال طلوع می دانند که قدرت غرب را تهدید می کند. اما تحقیقات من در مورد این کشور نشان می دهد که شاید چین دیگر خود را در چنین مسیری نبیند.
ظهور چین
در سه دهه اخیر کار من مطالعه و تدریس سیاست خارجی چین بوده و سه دوره متمایز در نگرش چین نسبت به روابط بین المللی را شاهد بوده ام.
بعد از مرگ مائو زدونگ رهبر چین کمونیست در سال 1976 جانشینان او یعنی دنگ ژیائوپینگ و جیانگ زمین اصلاحاتی اقتصادی را به اجرا گذاشتند که راه را برای رشد اقتصادی خارق العاده چین هموار کرد. این کشور از سال 1990 تا 2020 از جایگاه یازدهم در رده بندی تولید ناخالص داخلی به جایگاه دوم صعود کرده است.
در دهه 1990 دیدگاه غالب در پایتخت های غربی این بود که دگرگونی اقتصادی چین به ناگزیر کشوری مرفه، مسالمت آمیز و دمکراتیک را پدید خواهد آورد. به عنوان ضمانتی برای رسیدن به این نتیجه، قدرت های اقتصادی بزرگ آغوش خود را برای استقبال از چین به عنوان یک عضو کامل در باشگاه جوامع بازار آزاد خود و پذیرش آن در سازمان های بین المللی نظیر سازمان تجارت جهانی و ادغام این کشور در بازارهای جهانی گشودند.غرب مشتاق راه دادن این کشور به درون این شبکه از سازمان های سیاسی بین المللی بود که بعد از جنگ جهانی دوم برای ترویج همکاری و راه حل های مسالمت آمیز برای رفع و رجوع کشمکش ها ایجاد شده بودند.
چین هم دست کم تا جایی که پای تجارت و سرمایه گذاری در میان بود، از پیوستن به این باشگاه شادمان بود. راهبرد روابط خارجی رهبر چین دنگ ژیائوپینگ در دهه 1990 «پنهان کردن توانایی ها و در انتظار زمان مناسب ماندن» یا در پیش گرفتن یک سیاست «تائو گوآنگ یانگ هوئی» -مطرح نکردن خود- بود.
در اوایل سال های 2000 رئیس جمهور هو جین تائو چند گام معتدل را به سمت تثبیت جایگاه بیشتر چین در صحنه جهانی برداشت، نیروی دریایی چین را بنا کرد و یک رشته پروژه های بندرگاهی را در پاکستان و فراتر از آن آغاز کرد. اما به عنوان مهم ترین بخش این راهبرد، هو همچنان یک سیاست «ظهور مسالمت آمیز» را دنبال کرد.
رویای چینی
این وضعیت در دوران ژی جین پینگ رئیس جمهور فعلی این کشور که در سال 2012 قدرت را در دست گرفت تغییر کرد. ژی روش ناسیونالیسم و قدرت را در پیش گرفت. چین او دیگر در انتظار زمان مناسب نبود. ژی «رویای چینی» را اعلام کرد که این کشور را به عنوان یک قدرت بزرگ، با نفوذ فزاینده نه تنها در آسیا بلکه در سطح جهان تصویر می کرد.
در دوران ژی چین موضع بسیار پرخاشگرانه تری را نسبت به جهان در پیش گرفته، بازوی نظامی خود را در دریای جنوب چین و سایر نقاط به کار گرفته و دیپلماسی را با سرمایه گذاری سنگین در توسعه زیرساخت ها در سطح آمریکای لاتین و آفریقا همراه کرده است.
با گذشت زمان بسیاری از رهبران سیاست خارجی غربی از جمله باراک اوباما، به جایی رسیدند که چین را به چشم کشوری دیدند که تمایل به وارونه کردن و نه تداوم بخشیدن به نظم اقتصادی جهانی دارد که آنها پدید آورده بودند و با شور و حرارت چین را به درون آن پذیرفته بودند.
در سال 2015 ایالات متحده یک «محور راهبردی» را در قبال آسیا و دور شدن از خاورمیانه که از یازدهم سپتامبر به بعد نقطه تمرکز واشنگتن بود در پیش گرفت. آمریکا در تلاش برای مهار- یا دست کم محدود کردن- چین، اتحادهای خود را با استرالیا، ژاپن، کره جنوبی و فیلیپین تقویت کرد و ائتلافی از کشورهای همسایه چین را شکل داد و همکاری های دفاعی خود را با هند، استرالیا و ژاپن گسترش داد.
نگرانی های آمریکا
ژی در اکتبر 2017 در کنگره ملی حزب کمونیست چین، بر هراس های غرب مهر تایید گذاشت. او علنا هدف خود را بردن چین به «مرکز صحنه» امور جهانی اعلام کرد. ژی گفت که چین به دنبال سلطه جهانی نیست، اما هشدار داد که هیچ کس «نباید انتظار داشته باشد چین به هیچ چیزی که منافع آن را تضعیف می کند تن دهد.» او همچنین تلویحا اشاره کرده که ظهور چین، یک نظم جهانی با مختصات چینی را به وجود خواهد آورد.
در دسامبر 2017 نسخه به روز رسانی شده راهبرد امنیت ملی آمریکا، با اشاره به سرقت اموال معنوی و توسعه تسلیحات پیشرفته قادر به خنثی کردن برتری نظامی آمریکا، رسما ظهور چین را یک تهدید اعلام کرد.
چین در برابر جهان
اما تضمینی نیست که رویای چینی تحقق پیدا کند. همانطور که رئیس جمهور ژی در یک گردهمایی در ژانویه 2019 به اعضای حزب کمونیست چین گفته، این کشور با چالش هایی جدی مواجه است.
پکن با یک ائتلاف به رهبری آمریکا رو به روست که متعهد است دربرابر بازی قدرت اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک چین در آسیا مقاومت کند. چین همچنین بدهی های رو به افزایش، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی راکد و بازدهی رو به نزولی دارد.
سپس به جمعیت مشکل آفرین چین می رسیم: جمعیت این کشور هم در حال کم شدن و هم پیر شدن است. از زمان قحطی های کشنده ای که «گام بزرگ رو به جلو» مائو در دهه 1960 موجب آن شده بود، جمعیت چین در سال 2018 برای اولین بار کاهش یافت. آکادمی علوم چین پیش بینی می کند که نرخ زاد و ولد این کشور همچنان از 1.6 فرزند در هر زن به نرخ پیش بینی شده 1.3 کاهش پیدا کند و تا انتهای این قرن جمعیت چین به حدود 50 درصد فعلی کاهش یابد.
چین در سال 2015 به سیاست محدود کردن هر خانواده یک فرزند خاتمه داد، اما جمعیت آن همچنان در حال پیر شدن است که کارگران کمتری را برای پشتیبانی از تعداد فزاینده سالمندان باقی می گذارد. این پیش بینی ها در کنار هم این نگرانی را در درون حزب کمونیست چین به وجود آورده که این کشور پیش از رسیدن آن به ثروت، پیر خواهد شد. این مخمصه می تواند ناآرامی های اجتماعی جدی را به وجود آورد.
ژی و دیگران در رهبری کمونیست چین، دیگر اطمینان بی حد و حصری از خود نشان نمی دهند بلکه این نگرانی را به نمایش می گذارند که رهبری جهانی در حال بیرون لغزیدن از دست های آنهاست.
دیدگاه های مختلف
این نگرانی ها هم اکنون در حال شکل دهی مجدد سیاست خارجی چین هستند و این کشور را به سمت دست زدن به اقدام نظامی همواره مستقیم تر نسبت به هند همسایه – که با آن درگیر اختلافات ارضی در منطقه هیمالیاست- و تایوان در کنار مرزهای خود سوق می دهند. چین همچنین در حال تشدید دوباره تلاش های نظامی خود برای اعمال حقوق ارضی خود نسبت به جزایر مورد اختلاف در دریای جنوب چین و تضعیف دمکراسی در هنگ کنگ است.
ژی شکل جدید مواجهه آمیزی از دیپلماسی جهانی را در پیش گرفته که به شکل فعالانه تری منافع آمریکا را در خارج از مرزهای آن تضعیف می کند. برخی این راهبرد را از روی فیلم های پرفروش چینی درباره نیروهای مخصوص چینی که مزدوران آمریکایی را در آفریقا و آسیا شکست می دهند، «دیپلماسی گرگ- جنگجو» می نامند.
این اولین بار طی شش دهه است که چین و غرب چنین دیدگاه های اساسا متفاوتی را نسبت به مسیر جهانی چین پیدا کرده اند. نتایج این امر می تواند بی ثبات کننده باشد. اگر یک چین ضعیف تضعیف شده احساس کند که به دلیل مهار غرب مورد تهدید قرار گرفته، ممکن است جلوه های دیپلماسی ناسیونالیستی خود را در هند، تایوان، هنگ کنگ و دریای جنوب چین تشدید کند.
نظم بین المللی پس از جنگ جهانی دوم که بر اساس ترویج همکاری اقتصادی و پرهیز از جنگ بنا شده بود، ممکن است قادر به جلوگیری از فشار چالش های فزاینده چین از درون نباشد. احتمال بروز یک جنگ بین غرب و چین هنوز دور است، ولی شاید نه آنچنان دور که زمانی تصور می شد.
نویسنده: اندرو لتم (Andrew Latham) استاد علوم اجتماعی در کالج مک آلستر
منبع: https://b2n.ir/p03895