دسته‌بندی نشدهیادداشت

ما ملت شهادتیم

مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلاً(احزاب/۲۳) در میان مؤمنان، مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.

 

و در عین ناباوری؛ یک سال گذشت…
سیزدهم دی ماه سال ۱۳۹۸… حوالی ساعت یک و سی دقیقه بامداد روز جمعه… فردای میلاد حضرت زینب(س)، سردار مدافعان حرم حضرتش، به شهادت رسید؛ و روز چهلم بعد از آن انفجار، مقارن با شهادت عقیله بنی هاشم(س) بود؛ چه مُهر تایید زیبایی!
آخرین سال قرن، که برای هیچ‌کس به اندازه ۳۶۵ روز نبود. در تمام این مدت، لحظه‌ای آسوده نبودیم. خیلی‌ها سال گذشته، در تشییع پیکر پاکت، انّا لانَعْلَمُ مِنْهُمْ إلّا خَیْرا گفتند؛ و حالا دیگر در میان ما نیستند. اگر بگویم بعد از مثل مادر، شبانه به خاک سپردنت؛ تنها یادی که از تو شد، نامت بر سر خیابان‌ها بود، شاید مبالغه نکرده باشم. هرچند، کمتر از یک هفته بعد از شهادتت، یک سیلی کوچک به جرثومه‌های فساد مقصر در آن حادثه زدیم، هر چند، مقصر اصلی آن ماجرا در انتخابات رأی نیاورد؛ اما هنوز انتقام سختمان را نگرفته‌ایم. هنوز آن‌ها در خاورمیانه‌اند. باید بدانند که ایران، کشور سلیمانی هاست. البته که تو خودت زنده و شاهد هستی.
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(آل‌عمران/۱۶۹) و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.
چقدر جای تو خالیست. بعد از آن خیانت خائنان به انقلاب و ایران… بعد از رفتن تو، زمان و مکان جهان به هم ریخته است. انگار دیگر هیچ چیز سر جای خودش نیست.
چقدر خوشبخت بودیم که در زمانه تو؛ نفس کشیدیم. تویی که جانت را فدای جانان کردی؛ و در حالی که نام پروردگار جوشن تو بود، یک تنه، به مانند یک سپاه به خط می‌زدی.
سردار دل‌ها، حق با تو بود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. تو، مردی از تبار شهدای هشت سال دفاع مقدس بودی که خداوند، برای نسل بعد از انقلاب و جنگ، نگاه داشته بود؛ که از رشادت‌ها و ازخودگذشتگی‌های مردان آن دوران، تنها در داستان‌ها نخوانده باشیم؛ بلکه گلچینی از آن‌ها دیده باشیم؛ که شنیدن کی بود مانند دیدن؟!
تو دقیقاً همانطور بودی، که باید. چشم‌هایت أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ(فتح/۲۹) بود. با دشمنان خدا، سخت و غضبناک و با دوستان خدا، مشفق و مهربان. دشمنان ما از چشم‌های تو می‌ترسیدند؛ اصلاً برای همین بود که رودررو با تو وارد جنگ نشدند و همچون ترسوهایی پست، از فاصله‌ای دور، اتومبیلت را منفجر کردند. همان نگاه‌های تو، خانه ما را امن کرده است. همچنین فیلمی که بعد از شهادتت پخش شد را به یاد دارم. همانی که در حین نماز از یکی از فرزندان شهدا شاخه گل را قبول کردی. چه مهر و محبتی در صورتت جاری بود. تو پدر بچه‌هایی بودی که خدا پدرانشان را فدائیان پسرهای فاطمه(س) و مدافعان حرم آفریده بود؛ و با رفتنت یک بار دیگر آن‌ها را یتیم کردی.
ژنرال سلیمانی،( که هر چند برای جایگاه تو بس خُرد و کوچک است؛ اما وقتی با این لقب، بالاترین مقام ارشدشان، خطابت می‌کنند، خیلی لذت‌ می‌برم.) روزی را به خاطر دارم که با صلابت ایستادی و محکم گفتی:« کمتر از سه ماه دیگر، اعلام پایان داعش و حکومت داعش در این کره خاکی خواهد بود.» حتی با خواندن این جمله هم انگار صدایت را به وضوح می‌شنوم.
همانطور که خودت گفتی، ما ملت شهادتیم. ما ملت امام حسینیم(ع). پس حالا که به آرزویت رسیدی و در پاکیزه‌ترین حالت، به دیدار معشوقت شتافتی؛ با همان دستت که افتاد، دستمان را بگیر. خیلی دعا کن؛ برای مایی که در این روزگار، سخت محتاج دعای توییم. سلام ما را به امام زمانمان(عج) برسان.
شهادتت مبارک سردار دل‌ها
«گویند که با نام تو مجنون گم شد
در چشم تو آفتاب گردون گم شد
من می گویم ستاره ای بود شهید
پیدا شد و چرخی زد و در خون گم شد»
«سید حسن حسینی»

 

طیبه رجبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا